سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی انقلاب ما
خداوند به موسی علیه السلام وحی کرد که دو کفش و عصای آهنین برگیر و آنگاه درزمین سیاحت کن و آثار و عبرتها را بجوی؛ تا آنکه کفشها پاره و عصا شکسته شود . [ابن دینار]

شاهد


محمد علی عزیز امر کردن از عاشوراییان بنویسم. انشاء الله که بتونم....

هر کی مطالب شاهد رو خونده باشه می دونه که از میون حاضرین عاشورای 61 هجری عباس واسه من چیز دیگه ایه. عباسی که از نگاه من همان زهراست . اینکه تو اون دوبیتی حضرت عباس رو با نام یاس خطاب کردم و گفتم: الهی آب بی مادر بماند    که یاس از دیدن او شرمگین بود.  نه از ضرورت شعری که از ضرورت حسی بود. واسه من شنیدن اسم عباس همون حسی رو به دنبال داره  که بردن نام مادرش زهرا. بله مادرش! من می گم همون وقتی که زهرا به بالین عباسش اومد تموم فاصله ها از بین رفت و عباس و یاس علی یکی شدن. یا یاس...

اما این بار می خوام از عبدالله بگم. عبدالله کوچیکی که فدایی عمو شد. وقتی داستان عبدالله رو می شنوم یاد اون روزهایی می افتم که خیل عاشقان امام خمینی جلو در بیمارستان صف کشیده بودن تا قلبشون رو به امامشون هدیه بدن و من با اون ذهن کودکانه خودم کلنجار می رفتم که اهداء یعنی چی ؟ یعنی می خوان قلبشون رو کادو کنن؟ مگه جشن تولد امامه؟! اصلا پیوند یعنی چی؟

آره ! عبدالله . همون کوچولوی 10 – 11 ساله ای که یاد گار حسن بود و حسین دستش رو تو دست عمه گذاشت و گفت :مواظبش باش.اما...

اما مگه میشه ؟ گنجشک کوچولوی ما بندی عشق امامشه. و یک آن نگاه جستجوگر و نگران زینب عبدالله رو تا گودال قتلگاه بدرقه کرد...

و شمر خنجر به دست بالای سر خورشید بود که عبدالله خودش رو روی سینه عمو انداخت  تا شاید شمر یادش بیاید که انسان است. اما نه او از فرزندان قابیل است و ارثیه پدر با اوست.

خنجر پایین اومد و خون دستهای کوچک عبدالله به آسمان پرید. نمی دونم اون لحظه حسین چه حسی داشت...

دیروز تلوزیون تصاویر غزه رو نشون می داد . تو دلم گفتم ای کاش آقا دستور حمله می داد و بعد پیش خودم گفتم : اگه حکم جهاد اومد من می رم؟؟؟؟؟ فعلا که دلم و عقلم جواب مثبت دادن خدا کنه اگه یه روز پاش بیافته باز هم همین جواب رو بدن. خدا کنه...



شاهد ::: پنج شنبه 86/11/4::: ساعت 8:20 صبح


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 156
بازدید دیروز: 173
کل بازدید :780703
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مدیر وبلاگ : شاهد[596]
نویسندگان وبلاگ :
اون یکی شاهد (@)[14]


« زبانی دارم که مانند تیغ زهراگین است. با همین زبان از عظمت ملت خود که دارای مکارم بسیار است دفاع می کنم.»
 
 
 
>>لینک دوستان<<
فصل انتظار
لحظه های آبی
پیاده تا عرش
کلبه
بندیر
جبهه وبلاگی غدیر
جامانده
اس ام اس های مثبت
سلمان علی ع
یادداشت های شخصی محسن مقدس زاده
مهربان
سامع سوم
نی نی شاهد
گل آفتابگردون
پا توی کفش شهدا
دریای دل
میم.صاد
سیمرغ
دفاع مقدس
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
یک نفس عمیــــــــــق
طوبای محبت
مهربانی
خاکریز ولایت
هیئت فاطمیون شهرضا
یک جرعه آسمان
عشق نامه
تربت دل
غزه در فلسطین
آنتی التقاط
نگاهم برای تو
حاج آقا مسئلةٌ
حقیقت بهائیت
از این دست
خواهر خورشید
دیسون
نیروی امنیتی
پـــــــــلاک
دکتر علیرضا مخبردزفولی
ناصیران
منم سلام
هنر آشپزی
تمهید سبز
کِلکِ بی کلک
خاک
خاکریز مقاومت دزفول
رحمت خدا
ارمینه
تا اقیانوس(میثم خالدیان)
یاد شهدای اندیمشک
اهدنا الصراط المستقیم
شاعرانه(عبدالرحیم سعیدی راد)
از 57
موجی
ملامحمد علی جولای دزفولی
بانک اشعارعاشورایی(سعیدی راد)
حروف سیاسی
وسعت دل
بُنگروز(پرموز)
ناگهان ترین
سبوحا- حاج اقا جلیلی
کیستی ما(یامین پور)
خورشید عالم تاب
یادداشتهای یک خبر نگار
سراب طنز
مرکز عاشورا دزفول
چوب خدا
راه 57
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
مسجد حضرت ابوالفضل(ع) اهواز
بچه های مسجد نجفیه دزفول
فاتحان دز
حسین سنگری
الف دزفول
التیام ( شعرهای مستعان)
گروه فعالان مجازی نخیل
بسیجیان پایگاه شهید سیادت
یاد شهیدان و رزمندگان اندیمشک
لبیک یا امام
شهید روح ا...سوزنگر
یک طلبه
پاورقی
خاطراتی شیرین از یک زندگی مشترک
باشگاه خبرنگاران-ویژه نامه شهادت حضرا زهرا(س)
عطار نــــــــــــامه
زن،بصیرت،عفاف و حجاب
نرمافزار مدیریت اطلاعات شهدا(ایثار)
کلیـــــد
میثاق(مسجدامام حسن عسکری دزفول)
خاطرات شهدا
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<